جدول جو
جدول جو

معنی گاه بیگاه - جستجوی لغت در جدول جو

گاه بیگاه
مؤلف آنندراج گوید: گاه بگاه و گاه بیگاه، وقت بیوقت ... و قیل بگاه وقت صباح و بیگاه وقت شام و هر دو ببای فارسی، و این محل تأمل است، (آنندراج) (بهارعجم)
لغت نامه دهخدا
گاه بیگاه
وقت و بی وقت
تصویری از گاه بیگاه
تصویر گاه بیگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاه و بیگاه
تصویر گاه و بیگاه
وقت و بی وقت، همه وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
گاه گاه، بعضی اوقات، گاه از گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاه گاه
تصویر گاه گاه
بعضی اوقات، گاه از گاه، گاه به گاه
فرهنگ فارسی عمید
ندرهً، بندرت، بر سبیل ندرت، گاهی دون گاهی، وقتی دون وقتی، مکرر ولی کم و بزمانهای دور از یکدیگر، احیاناً، لحظه به لحظه، زمان به زمان:
به دربند ارگ آمدی گاه گاه
همی کردی از دور بر وی نگاه،
فردوسی،
نگفتی سخن جز ز نقصان ماه
که یک شب کم آید همی گاه گاه،
فردوسی،
نکردم همی یاد گفتار شاه
چنین گفت با من همی گاه گاه،
فردوسی،
بکس روی منمای جز گاه گاه
بهر هفته ای برنشین با سپاه،
(گرشاسب نامه)،
و سبب آنکه میخواره را گاه گاه قی افتد و گاه اسهال نگذارد که خلط بدور معده گرد آید، (نوروزنامه)، چشم را نگاه دارند از خواندن خطهاء باریک الا گاه گاه بر سبیل ریاضت، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، و گاه گاه در آن مینگریست، (کلیله و دمنه)،
چو گردد جهان گاه گاه از نورد
به گرمای گرم و به سرمای سرد،
نظامی،
عمرها باید بنادر گاه گاه
تا که بینا از قضا افتد به چاه،
مولوی،
به دیدار شیخ آمدی گاه گاه
خدادوست در وی نکردی نگاه،
سعدی (بوستان)،
و اهل قرابت را گاه گاه بنوازد، (مجالس سعدی)،
ای ماه سروقامت، شکرانۀ سلامت
از حال زیردستان میپرس گاه گاهی،
سعدی (بدایع)،
من آن نگین سلیمان بهیچ نستانم
که گاه گاه در او دست اهرمن باشد،
حافظ،
گاه گاه این معتقد به صحبت شریف ایشان می رسید، (انیس الطالبین ص 24 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، و گاه گاه به قصابی مشغول می بودم، (انیس الطالبین ص 126 نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)، رجوع به گاه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
وقت بیوقت:
خارخار دل نازک شده از گوشۀ چشم
مژه برهم زدن گاه بگاهی که تراست.
شانی (از آنندراج و مجموعۀ مترادفات ص 295)
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
وقت و بیوقت. گاه و بیگه. پیوسته. دایم. همواره:
جز راست مگوی گاه و بیگاه
تا حاجت نایدت به سوکند.
ناصرخسرو.
براینسان بود یک هفته شهنشاه
بشادی و برامش گاه و بیگاه.
(ویس و رامین).
من ز خدمت دمی نیاسودم
گاه و بیگاه در سفر بودم.
سعدی (گلستان).
حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه و بیگاه.
حافظ.
، هیچ. اصلاً (در جملۀ منفی). گاه و بیگه. رجوع به گاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گه بگاه
تصویر گه بگاه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه بگاه
تصویر گاه بگاه
وقت بوقت بعض اوقات: گاه بگاه بسفر میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه و بیگاه
تصویر گاه و بیگاه
وقت و بیوقت، پیوسته، دایم، همواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه گاه
تصویر گاه گاه
به ندرت، کم و بیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
((بِ))
وقت به وقت، بعضی اوقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
أحيّانا
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
Occasional, Occasionally, Sporadic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
occasionnel, occasionnellement, sporadique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
ocasional, ocasionalmente, esporádico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
ara sıra, seyrek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
گاہ بہ گاہ , کبھی کبھار , متفرق
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
মাঝে মাঝে , মাঝে মাঝে , বিরল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
บางครั้ง , บางครั้ง , เป็นครั้งคราว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
mara kwa mara, mtafaruku
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
偶尔的 , 偶尔
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
時々の , 時々 , 時折の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
gelegentlich, sporadisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
מזדמן , לפעמים , מִפְרָעִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
가끔의 , 가끔 , 드문
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
sesekali, sporadis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
अवसरिक , कभी-कभी , दुर्लभ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
occasionale, occasionalmente, sporadico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
ocasional, ocasionalmente, esporádico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
випадковий , іноді , спорадичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
случайный , иногда , спорадический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
okazjonalny, okazjonalnie, sporadyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گاه به گاه
تصویر گاه به گاه
af en toe, sporadisch
دیکشنری فارسی به هلندی